هزار و نهصدمین فکر

ساخت وبلاگ

چند سال پیش که هنوز زندگی اینقدر سخت نشده بود هروقت میخواستم حال خودمو خوب کنم کتاب میخریدم اوایل فصل پاییز که هوا قابل تحمل تر می شد و میتونستم با باد پنکه تو اتاق سر کنم رو تختم دراز می کشیدم و مثل میت بی حرکت ، یه نفس کتاب میخوندم دوساله که فقط به قیمت سرسام اور  کتابا نگاه میکنم وبه این نتیجه می رسم که اولویت من کتاب نیست با پول کتاب میتونم دارو بخرم

لعنت بهشون که تنها دلخوشی کوچیک زندگیم رو ازم گرفتن و زندگی سگیمون رو به جهنم تبدیل کردند

شهر ما سه کتابخونه داره که دوتاش اونقدر با خونه ما فاصله دارند که باید قیمت یه کتاب رو خرج رفت و امد کنم اونی هم که نزدیک خونمونه قفسه های خالیش  ادم رو غمگین میکنه

کتاب صوتی رو امتحان کردم برای مدت کوتاهی جواب داد پی دی اف هم چشمام رو اذیت میکنه

تو این شرایط زیر باد پنکه رو تختم دراز میکشم و به کتابهایی که میخواستم بخرم فکر میکنم و به خودم میگم کاش کتابفروشی وجود داشت که کتاب قسطی می داد 

اخرش هم عصبی و کلافه چشمام رو می بندم و سعی میکنم فراموش کنم

موافقین۱مخالفین۰۰۲/۰۷/۲۷

خورشید جاودان

من خودم را همانطور که هستم دوست دارم وتایید میکنم...
ما را در سایت من خودم را همانطور که هستم دوست دارم وتایید میکنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6tangochandnafare0 بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 19:20